نام و نان
جایی خواندم نام و نامخانوادگی برای هر فرد مهم است. آیا نان و نانخانوادگی اساسیتر نیست؟
اگر نام و نامخانوادگی حذف شود عمر باقیست.
اگر نان نباشد شادی گریز پا میشود و جسم آواره کوچههای بیعاطفگی و باید واقعیت نیستی را چشید.
نام را که بگیرند جان را نمیگیرند. اگر نام و نامخانوادگی به فراموشی سپرده شود وجود،با نامی جعلی هم در یک اجبار بیهویت ادامه میدهد. در بینامی هم گذر لحظهها با زندگی گره میخورد.
اما نان که میرود عافیت به یغما میرود. شکم فریاد گرسنگی برمیآورد و جان به مسلخ بیقوتی کشیده میشود.
ما از همان ابتدا به فکر نان بودیم. از آنجایی که بابا را برای نان دادن میشناختیم اما نامش را نمیدانستیم.
از همان اول با بابا نان داد آشنا شدیم و گاهی بابا برای این نان جان داد.
بابا باید سفرهاش را با نان گرم میکرد نه با نام.
او مجبور به نان آوردن بود حتی در گمنامی و بینامی.
نان برکت هر خانه است.
نان عطر زندگیست.
یک سفره خالی چارهاش نان است نه نام.
و یک شکم گرسنه نان میخواهد.
در روزگار قحطی نام واقعی، نان هنوز هم اصالت خود را حفظ کرده است.
ما در اسارت نامها و آوازهها اسیریم. افکارمان مردابیست گندیده که در زیستکردن زندگیمان به شهرتهایمان بوسه میزنیم و به روزگار قحطی انسانیت میرسیم.
مگر نه اینکه در میان نام انسان به نان میرسیم نه به نام.
در این میان آنانی هم هستند که نانشان در روغن است هم نان دارند و هم نام.
یا آنانی که نان را به نرخ روز میخورند و شاید از آجر کردن نان دیگران هم اِبایی ندارند.
اما در ضیافت هستی نان زندگی را با عشق به همنوع خوردن لذت دارد.
ای کاش ناممان در کنار نانمان در طبق اخلاص باشد.
نان، گرم و حلالش خوب است.
نام را به نکویی بردن خوب است.
افسانه امامجمعه ۴۰۲/۷/۱
آخرین نظرات: