کوچه
گلدان کنار حوض حیاط خالی است.
از گلهای چارقدت گلی میچینم و در گلدان میکارم.
تا هقهق برگها بیفتد.
تا خاطرت همیشه برایم قصه بگوید.
از ایوان خانه به دوردست مینگرم.
کوچه همان کوچه جوانیمان است.
کوچهای که پنجرهاش عشقم را زایید
و در زیر آسفالتی که در آن ریختند عشقم را پنهان کرد.
و من در فراق تو
در سرنوشت این کوچه چه زود پیر شدم.
و در انتهای این کوچه بنبست
یک قلب پر ملال است
و پنجره دیگر به کوچه سرک نمیکشد.
افسانه امامجمعه ۴۰۲/۹/۱۰
آخرین نظرات: