اعتماد به نفس ۷

اعتماد به نفس و توسعه فردی  ۷ 

(آنچه بر من گذشت)

از این می‌گذرم که در این دوره کلاس‌ها، در مورد خلقت و نظام هدفمند هستی و قوانین حاکم بر آن مطالب ارزشمندی را فراگرفتم و باورهای غلطی را که در مورد دین و مذهب داشتم و با آنها بزرگ شده بودم را شناختم و به باورها و آموخته‌های جدید رسیدم.

در ادامه به مسائل مربوط به خودشناسی رسیدم. من متوجه شدم که درک خودم از خودم و نگاهی که به خود داشتم بسیار ناقص بوده و بزرگ شدن در یک محیط انتقادی به این مسئله دامن زده است. در حقیقت چون برای خودم هیچ ارزش و احترامی قائل نبودم و عزت نفس پائینی داشتم توانمندی‌های خودم را هم هیچ و پوچ می‌دانستم. در اصل افکار اشتباه من آن‌قدر بزرگ بود که کنترل زندگی من را در دست گرفته و تنها کوله‌ی سنگینی از ترس و خشم و استرس را بر دوش من گذاشته بود. احساس شرم و تنفر از خودم که پیوسته مرا به محکمه می‌برد و یک جنگ روانی برایم در درون به‌پا می‌کرد و من همواره در این محکمه فکر می‌کردم که هیچ راهی برای نجاتم جز ادامه همین مسیر نیست. من باور به این پیدا کرده بودم که در حرف زدن، در ارائه نظرات و در بین جمع، ناتوان و ناکارآمد هستم و از اینکه مبادا دیگران در مورد من چگونه فکر کنند از پذیرش چالش‌ها فراری بودم. یعنی همیشه قضاوت و نظر دیگران برایم ارجحیت داشته است.از مواجهه با شرایط و افراد واهمه داشتم و طفره می‌رفتم. با پذیرش همه اینها متوجه شدم اگر برای یکبار و برای همیشه بخواهم به خود واقعی برسم باید به یک مشاور پناه ببرم و کمک بخواهم.

بعد از این دوره، وارد کلاس راهنمای درون شدم و در آنجا با یک مربی کوچ به نام خانم سوری آشنا شدم. تمامی مراحل زندگی‌ام را از جایی که به یاد داشتم با ایشان قدم به قدم جلو آمدم و در نهایت با راه‌کارهای ایشان ارتباط با خود و در نهایت با دیگران را آموختم. من در حقیقت در اتاق ذهن خودم زندانی بودم و افکار و احساسات منفی من زندان‌بان آن بودند.

من آموختم که:

*مهمترین اصل در زندگی من عشق‌ورزیدن به خودم است. وقتی به خودت آگاه می‌شوی و به خود عشق می‌دهی یعنی شاد هستی و از زندگی رضایت داری.

*باید گذشته و آینده را رها کنم و در لحظه حال زندگی کنم. با تمرینات مختلف از افکار و احساسات منفی جدا شوم.

*در موقع خشم و ناراحتی سکوت کنم. سکوت مثل ویرگول بین کلمات است.

*ورزش و پیاده‌روی منظم داشته باشم.

*به علایق خودم احترام بگذارم و برای آنها جایی باز کنم.

همراه با پیشرفت در این جلسات، بسیار اتفاقی توسط یکی از دوستانم با کلاس‌های نویسندگی خلاق استاد کلانتری آشنا شدم و از آنجا که نوشتن یکی از علایق دیرینه‌ام بود وارد این عرصه گردیدم. در حین گذراندن این دوره، توسط استاد کلانتری با انواع نوشتن و بخصوص نوشتاردرمانی آشنا شدم. راهی بسیار موثر برای بیرون ریختن هر آنچه در لحظه سبب استرس و آشوب درونی‌ام می‌شود. نوشتن از گذشته‌ای که آزارم می‌داد. خالی کردن افکار و احساسات بد درونی با نوشتن بسیار برایم موثر بود.

هم‌زمانی این آموزش‌ها با جلسات خانم سوری سبب شد آن اعتماد به نفس نداشته، کم‌کم در من شکل بگیرد. من با نوشتن به یک رهایی می‌رسم. حالا جسارت پیدا کردم تا بنویسم، بخوانم و مطالبم را منتشر کنم. امیدوارم در این مسیر پویا بمانم.

افسانه امام‌جمعه  ۴۰۲/۱۲/۲۷

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط