یک سهشنبه دلگیر
امروز از آن روزهایی بود که عجیب دلم هوای پروانه عزیز را کرده بود. هوای ابری و بارانی هم مزید بر علت بود.
این جور مواقع با نوشتن نامه به او خودم را سبک میکنم. نامهای به او نوشتم و با هر خطش اشک ریختم و دلتنگیها را به کاغذ سپردم.
برای آرام کردن بیشتر خودم، بعد مشغول پختن کیک شدم. چقدر خوب و خوشمزه شد.
بعد هم بازخوانی کتاب بیگانه را شروع کردم. پارسال خواندمش. اما اینقدر استاد جان از مزیت بازخوانی کتابها میگوید که اینکار را جزو برنامههایم گذاشتم.
شروع بعدازظهرها هم با جلسات نوشتیار و یک لقمه لغت است. وقتی استاد از خوبی کار دوستان میگوید، انگیزه میگیرم. خوشا به حالشان که پیشرفتشان چشمگیر و موفقیتآمیز بوده. شاید روزی هم اسم من جزو این نفرات باشد.تلاش روزانه از نظر آقای کلانتری رمز این پیروزیست.
حالا باید به تمرینات دوره ۱۰۰ داستان بپردازم. داستان ایلیا را هم باید بخوانم.
آنچه در دورههای استاد یاد گرفتم خواندن و نوشتن توامان است.
افسانه امامجمعه ۴۰۳/۲/۲۵
آخرین نظرات: