دلتنگ
غروب غم انگیز نیست
بینَفَس است
ساعتها پشت پرده خورشید
منتظر شب مانده
دلش برای ماه تنگ است
اما هنوز حرفی نگفته با مهتاب
رو به افول رفته است
او عاشق جشن ستارههاست
اما لحظه امانش نمیدهد
غروب غم انگیز نبود
غروب راز بود
اشتیاق بود
زمزمه بود
غروب افسانه زوال روز بود
غروب غریب بود وقت وداع
غرورش را به سیاهی شب آویخت
لغزید و با غم دور شد
افسانه امامجمعه ۴۰۳/۳/۱۲
آخرین نظرات: