داستانک‌ها
داستانک‌ها

انسان‌نماها

  انسان‌نماها شب به انتها می‌‌رسید. چراغ‌های مغازه‌ها یکی‌یکی خاموش می‌شد. کرکره‌ها با صدای تیزی پایین می‌آمدند.  چشمم به مانکن‌های پشت ویترین افتاد. چقدر باید

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

اشک

  اشک چشم‌هایش همیشه گریان بود. از آنهایی که اشک‌شان دم مشک‌شان است. اشک خسته و درمانده، شوری‌اش را به چشم ریخت. چشم از آن

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

خیانت

  خیانت نخ به درون سوزن چرخ‌خیاطی خزید. از بالا و پایین رفتن سوزن سرش گیج رفت. دل و روده‌اش پیچ خورد،گره کوری بالا آورد

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

یک دورهمی ناب

یک دورهمی ناب می‌خواهم با واژه‌ها به گردش بروم. من و خورشید، آسمان‌آبی، حال‌خوب و باران، لطافت، سخاوت، اندیشه و ده‌ها واژه‌ی دیگر. برای همه‌شان

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

یک توصیف

  یک توصیف به بالای تپه می‌رسد. به نفس خسته‌اش اجازه استراحت می‌دهد. می‌نشیند و زانوانش را در آغوش می‌گیرد و به چشم‌انداز روبرو نگاه

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

فهم فلسفه

  من و آقای یوستین گردر فلسفه علمی‌ست که در مورد مسائل هستی صحبت می‌کند. این علم بیدارکننده ذهن فرد و شکل‌‌دهنده نظام فکری اوست.

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

تصادف

تصادف شب شهر را قرق کرده بود. چراغ‌های خانه‌ها از بیرون شهر چشمک‌زن به‌نظر می‌رسید. ماشین با نفسی تند و نوری عریان ظلمت جاده را

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

انار

انار باغ انار پر از عبور است. کارگرانی که در حال شاخه‌تکانی‌اند. اینجا پر است از دختران پا به ماه انار، که پیاده می‌شوند از

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

جسم و روح

جسم و روح برای خرید رفته بودم. مایحتاج روزانه. پنیر، خرما، لوبیا، گلاب، میوه و سبزی… . آنچه به درد شکم می‌خورد. همه تلاش‌ها برای

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

کدوی قلقل‌زن

  کدوی قلقل زن از کنار مغازه میوه فروشی که رد می‌شدم وانت آبی رنگی را دیدم که در حال خالی کردن بار کدو تنبل‌ها

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

داستانک(آسیاب بچرخ)

باز‌های کودکی(آسیاب بچرخ) بازی آسیاب بچرخ کودکی‌مان چه شادی‌بخش بود و آموزنده. در کنار دوستانمان می‌ایستادیم و دستانشان را در دست می‌گرفتیم. چه لذتی داشت

ادامه مطلب »
داستانک‌ها

داستانک(هوس)

هوس چشم‌ها را باید شست. جور دیگر باید دید. نمی‌دانم سهراب کدام چشم را گفته؛ چشم هوس‌باز شهوترانی را که پر از اعترافات وحشتناک از

ادامه مطلب »