سلسله نامه به درخت
نامه به درخت (۴) درختم خوشههای خشمت را بر دستان بیرحمی بریز که روی تنت یادگاری نصب میکنند چه بیصدا و متاثرانه اشک میریزی اما
نامه به درخت (۴) درختم خوشههای خشمت را بر دستان بیرحمی بریز که روی تنت یادگاری نصب میکنند چه بیصدا و متاثرانه اشک میریزی اما
رویا꙳جان سلام امروز آنچه در وجود تو غلیان میکند آشوب به جانم میریزد. این چه رسمی است که تو بیشفعالی را پیشه خود کردهای؟
از موی سپید شانه را برداشتم و در برابر آیئنه ایستادم. موهایم که شانه میشود غمها به خواب میروند و از چشمم طنین تماشا برمیخیزد.
نامه به درخت (۳) آی درختم تو و همقطارانت صف کشیدهاید تا من و ما را میهمان سایههای ملایمتان کنید صدای گنجشککان در لابهلای شاخ
نامه به درخت (۲) ای رفیق خاموشم میتوانم سفرهی دلم را زیر سایهات پهن کنم؟ آیا شریک غصه خوردنم هستی؟ میدانم سکوتت علامت رضایت است.
نامه به درخت ۱ آی درخت ای صبور شگفتیهای شب رازهای روز تو نوازش پرنده را لمس میکنی رقص چمن را میبینی بوی
بازهای کودکی(آسیاب بچرخ) بازی آسیاب بچرخ کودکیمان چه شادیبخش بود و آموزنده. در کنار دوستانمان میایستادیم و دستانشان را در دست میگرفتیم. چه لذتی داشت
پاکسازی خدایا متاسفم از اینکه گاهی بندهای میشوم سرکش و یاغی گاهی بندهای میشوم پرآشوب و پراضطراب. گاهی آنی میشوم که در درونم غوغای وسوسههای
گاهی نمیشود مرحله سوم شیمیدرمانی پروانه بود. تکیده و لاغر شده بود. خواهرم مثل شمع میسوخت و جلوی چشمانم آب میشد. آن روز صبح زود
هوس چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید. نمیدانم سهراب کدام چشم را گفته؛ چشم هوسباز شهوترانی را که پر از اعترافات وحشتناک از
گفتن یا نگفتن گوش سپردن به سکوت هر کجا باشی راهی است برای حضور پیدا کردن. سکوت، سکون را در تو پدید میآورد. تنها
گلایه آسمان مگر گوشهایت کر است و صدای ناله روزگار را نمیشنوی؟ آسمان مگر چشمانت کور است و بیعدالتیها و نامردمیها را