خانه » داستانک » اشک
اشک چشمهایش همیشه گریان بود. از آنهایی که اشکشان دم مشکشان است. اشک خسته و درمانده، شوریاش را به چشم ریخت. چشم از آن پس نَگریست. اما همه میگفتند چشم او شور است.
افسانه امامجمعه ۴۰۲/۱۱/۲
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
آخرین نظرات: