اعتماد به نفس و توسعه فردی ۳
(آنچه بر من گذشت)
هیچ نمیدانستم که بهخاطر عدم اعتمادبهنفس توانایی ابراز نظر ندارم و از بیان عقیدهام میترسم. معمولا” در جاهایی که نظرسنجی میشود و یا رایگیری علنی صورت میگیرد هر فرد حق یک رای یا نظر را دارد و گاهی با پرسیدن علت مخالفت یا موافقت، فرد باید بهخوبی و با دلایل کافی از عقیده خود دفاع کند. بسیاری از افراد برای این ابراز عقیده سر و دست میشکنند و منتظر فرصتی هستند تا آنچه را در ذهن دارند را به وضوح برای بقیه بیان کنند. من اما نه تنها دوست نداشتم در جایی رایگیری شود، که حتی از دادن رای هم خوشم نمیآمد. از اینکه برای موافقت یا مخالفت با یک مسئله بخواهم علت را بیان کنم وحشت داشتم. از اینکه در جمع بخواهم پاسخگو باشم میترسیدم.
بهترین راهکار برای این مسئله دادن رای ممتنع بود و من در نظرسنجیها همواره با دادن رای ممتنع خودم را از این مخمصه کنار میکشیدم. حال که خوب فکر میکنم میفهمم که آن همه واهمه و هراس بهخاطر حرف زدن در جمع و صحبت در میان بقیه بودهاست. ترسی که همواره با من همراه بود. اگر هم حرف میزدم آنقدر آهسته و آرام بود که صدای مرا هیچکس بهخوبی نمیشنید و در بعضی موارد هم با اعتراض بقیه مواجه میشدم. و همین امر سبب میشد که بیشتر از قبل از جمع کناره بگیرم.
همیشه در یک جمع احساس یک قربانی را داشتم. هیچگاه شادی و آرامش درونی را حس نمیکردم. من با چنین خصلتی درس میخواندم. هرچند در دروسم ممتاز بودم اما امتیازاتم به چشم نمیآمد. خودم به دنبال سانسور خودم بودم. هر چه در خفاتر بهتر.
بالاخره وارد دانشگاه شدم. محیطی بزرگتر و برای کسی چون من بسیار ترسناکتر. جایی با ارتباطات وسیعتر. کنفرانسها وکارهای گروهی متفاوت. چالش جدیدی که باید با آن دست و پنجه نرم میکردم.
افسانه امامجمعه ۴۰۲/۱۲/۲۳
آخرین نظرات: