اعتماد به نفس و توسعه فردی ۵
(آنچه بر من گذشت)
بعد از کسب مدرک ، بهعنوان کارشناس یکی از واحدهای بهداشتی_درمانی سازمان بهداشت و درمان مرکز استان برای گذراندن طرح نیروی انسانی مشغول بهکار شدم. شغلی بسیار مناسب و دلخواه همه، بهجز من. چراکه در این سِمَت، محور اصلی کار بر روی آموزش بهداشت کارکنان مختلف ادارات و کارگاهها و شرکتها میچرخید. همان چیزی که در گذر این سالها به عناوین مختلف از آن گریخته بودم. من و آموزش، آن هم در جمع مثل کارد و پنیر بودیم. شاید معدل خوب و یا سطح بالای نمراتم مرا به اینجا کشانده بود. کاری که همه آرزویش را داشتند. چون برای گذراندن طرح معمولا” باید به روستا میرفتی و من در مرکز استان شروع بهکار کردم. اما با نارضایتی، به دلیل ترس از آموزش و حرف زدن.
از زیر بار این یکی دیگر نمیشد شانه خالی کرد. صلاحیت انجام کار را در خود میدیدم اما اعتماد به نفس را نه. این یعنی پرندهای با یک پر پرواز. چیزی غیرممکن.
باز هم خدا یاری کرد و به دلیل عشقی که همه کارمندان برای بیرون زدن از اداره داشتند، برنامههای بازدید را برای آنها پر میکردم و خودم تمام کارهای اداری ، نوشتن چکلیستها و پرکردن جدول زمانبندی برنامههای آموزشی را به عهده میگرفتم. کارم سخت بود اما هرچه بود از حضور در جمع برای صحبت و آموزش بهتر بود.
چقدر به خاطر این ضعفم خودم را مواخذه میکردم. هرچند گاهی به اجبار باید برای بازدید مراکز متخلف، خودم حضور مییافتم اما آدمی نبودم که در جمع کسی را هشدار دهم و یا توبیخ کنم، پس فقط در خلوت گوشزد میکردم و رد میشدم. این بزرگترین عیب برای منِ مسئول بود. چیزی که در خلوت خودم، بارها وبارها به آن میپرداختم ولی در آخر خودم را تبرئه کرده و به جلسهام خاتمه میدادم.
این عصیانهای درونی سبب شده بود در برخورد با همسرم تندخو شوم و در تنشهای گاه و بیگاه با عصبانیت او را محکوم کنم و خودم را پیروز میدان کنم. این کار هم بهدلیل ترسها و استرسهایم بود که به این صورت بروز میدادم. برخلاف من، همسرم مردی با اعتمادبهنفس بالا و متکلموحده در هر مجلسی بود. گاهی به او غبطه میخوردم، اما بیشتر مواقع حرصم را درمیآورد.
چون آدم بیقیدی نبودم عذاب وجدانهای مداوم در محیط کار وادارم کرد تا بعد از اتمام طرحم از آن محیط بیرون بیایم و به آموزش و پرورش و مدرسه پناه ببرم. شاید کار با دانشآموزان در یک کلاس بسته برایم راحتتر باشد.
افسانه امامجمعه ۴۰۲/۱۲/۲۴
آخرین نظرات: