روزنگار

یک‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳

امروز خواب ماندم. برخلاف همیشه که حدود یک‌ساعتی قبل از طلوع خورشید برمی‌خاستم، امروز با صدای دلنشین سهره‌ای روی شاخه درخت کنار پنجره به‌یکباره از خواب پریدم. به‌نظر می‌رسید آفتاب هنوز سرنزده، هوا کمی تاریک بود اما از طلوع خورشید ۴ دقیقه‌ای گذشته بود. باید مراقبه می‌کردم. هرروز زودتر انجامش می‌دادم، نیم‌ساعتی قبل از طلوع آفتاب.هرچند مراقبه را برای سکوت ذهن انجام می‌دهم، اما این ذهنِ آشفته‌ی یاغی کمتر دم به تله می‌دهد. من باید بیشتر تمرین کنم. باید افسار این افکار سرکش را مهار کنم. به قول اشو “توجه و تمرکز اصلی‌ترین کلید” است. بعد از مراقبه سعی می‌کنم فهرستی برای سپاسگزاری از داشته‌هایم بنویسم. گاهی بی‌حوصله از کنار آن می‌گذرم.                     بعد از صرف صبحانه، شروع به ویرایش متنی با عنوان “تو خود را خواهی یافت” می‌کنم. قسمتی از این متن به این شرح است:
تو صد سال تنهایی خود را که غرقش بودی دور خواهی ریخت، وگرنه دردتر از درد خواهی شد. تو از حصار گم‌گشتگی تن به‌در خواهی آمد، چراکه برای آن وصله‌ای ناجور خواهی بود. با آرزوهایت تب خواهی‌کرد و همه اندوه‌هایت را بیرون خواهی ریخت. تو برای آزردگی‌های ابدی، تیشه خواهی‌شد و شاخه‌های وبالِ گردنت را خواهی شکست. پای سنگین حسادت را کوتاه خواهی‌کرد و با خودت بی‌حساب خواهی شد…
متن را روز قبلا” نوشته‌بودم که فکر کردم باید قسمت‌هایی را به آن اضافه کنم.               ایده این نوع نوشتن را استاد کلانتری در یکی از کلاس‌های آموزشی‌شان داده‌بودند. می‌خواهم ازاین پس این روزنگارها را در سایتم هم منتشر کنم. این چیزی‌ست که استاد بر روی آن بسیار تاکید دارند.همیشه فکر می‌کردم که این نوشته‌ها معنای خاصی ندارند و برای همین از انتشارشان خودداری می‌کردم. هرچند سایت من خواننده‌ چندانی ندارد، اما حداقل محلی برای ذخیره نوشته‌هایم است. پس دلیل خوبی می‌شود برای به یادگار نگه‌داشتن مطالبم. خواندن باقی کتاب اهدایی همسرم “دختری که رهایش کردی” را هم تا ظهر تمام کردم.

فروردین ۴۰۳_ ساعت ۱۴

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط