ای کاش بود
امروز مستانهی عزیز در کانال تلگرام خود نوشتهای از کتاب “آخرین انار دنیا” منتشر کردند با این مضمون:
“آدمی که میداند به کدام طرف میرود گم نمیشود.من از وقف کردن انسان برای انسان حرف میزنم”.
من در بازخورد چون در تردید بودم نسبت به برداشت خودم پرسیدم: یعنی همدلی؟
و مستانهجان به قشنگی برایم توضیح داد:
در واقع وقتی انسان خودش رو تکثیر یک نمونه، در جهان خلقت بدونه، و برای بودن و هستیِ تمامِ آن نمونهها، نهایت سعی خودش رو بکنه؛ این مد نظر هست. جایی نویسنده از زبان شخصیتِ اصلی در مورد نبودنِ هر انسانی میگه؛ اینکه هر انسانی همچون حلقهایست که اگر حذف بشه، چه تاثیری میتونه برای طبیعت و انسانهای دیگر به جا بگذاره.
شاید در یک نگاه ساده، ما مرگ هر انسانی رو حذفشدن ببینیم؛ ولی در اصل، این نبودنِ یک انسان یا نیستشدن او از حلقهی هستی، میتونه تاثیری بزرگ به جا بگذاره؛ جوری که خیلیها خواهند گفت:
ای کاش بود، این جملهی ای کاش بود یعنی غریوِ یک خلاء، غریو یک نابسامانی، غریو یک ترکیب از شکل افتاده.
نویسنده خیلی سعی داره از مقام انسانی حرف بزنه؛ البته به زبان داستان و با بیانی که از دریچهی بینش و آگاهی هر یک از شخصیتهای داستان جاری میشه.
ته داستان خودبهخود مخاطب به این نتیجه میرسه که نفرت چیز خیلی سنگین و متعفن و باطلی هست. پشت هر اتفاقی، رنجهایی هست که شنیده نشده اما به انواع احساسات و رفتارها و گفتارها فرافکنیشده و روی روابط نشسته و در آخر با انسان متفق شده که اسمش رو بذارن نفرت.
و در نهایت اینکه هر انسانی میتونه تعریف خودش رو داشته باشه از وقفکردن انسان برای انسان. باید ببینه در لحظهی اکنونش چه چیز برای وقفکردن داره، آیا همدلی هست؟ آیا عشق ورزیدنه؟ آیا خرجکردنه؟ آیا علمشه؟ و خیلی آیاهای دیگر. به نظرم حتی لالاییای که مادر برای فرزندش میخونه هم نوعی وقفکردنه.
و من با اینکه در بسیاری از لحظات درگیر آن ای کاش بود شدهام، اما چقدر در عمق این وقف کردن ماندم. آسمان و زمین و هستی چه بیدریغ و منت خود را وقف انسان نموده است.
افسانه امامجمعه ۴۰۳/۲/۳۰
آخرین نظرات: