شاهکارها را بخوانیم

شاهکارها را بخوانیم*

کتاب آزاده خانم و نویسنده‌اش را می‌خوانم.
از رضا براهنی.
داستانی تو در تو با یک به‌هم‌پیچیدگی در روابط شخصیت‌ها.
کتابی که با خواندن صفحات آن افکارم پر از همهمه می‌شود.

رمان پسامدرنی که اثری بدیع در عرصه داستان نویسی است.
هر صفحه‌ای که پیش می‌روم انگار کلمات را با سیمان لعاب دادند تا در سختی نافهمی گیر کنم.

داستان طبق قوانین و عرف‌های شناخته شده ادبی و داستان‌نویسی نیست.
من با رمان غریبه نبودم، اما یا آنچه من تاکنون می‌خواندم رمان نبوده و به‌قول استاد آثار سطح پایین بوده و یا این رمان از نوع دیگری است که مرا با خود درگیر می‌کند.

داستانی چند پاره است که توالی غیرمنطقی آن، گاه یکپارچگی رمان را از بین می‌برد.
هر قسمت را که می‌خوانم چاک ذهنیاتم بازتر می‌شود و سرگردانی‌ام انبوه‌تر.

نگارش داستان به گونه‌ای است که میزان بالای فهم مخاطب را می‌طلبد. در مسیر خواندن، اندیشه‌های مختلف شخصیت‌ها، وادارت می‌کند تا وارد ذهنیات آنها شوی. در حقیقت یک همکاری منسجم بین خواننده و نویسنده را می‌طلبد.
منِ نابلد، آغازی برای داستان پیدا نکردم و شاید در پایانش هم گم شوم چرا که مدام در بین وقایع سکندری می‌خورم. به شب‌های روشن می‌رسم و باز می‌گردم. در زمان سفر می‌کنم تا زمان خود را فراموش کنم و گیج و مبهوت اسیر داستان شوم.
تردیدی موذیانه برای کنار گذاشتن کتاب و ادامه‌ی خواندنش به جانم ریخته است. با همه‌ی گنگی نمی‌توان از کتاب دل کَند.

اینجاست که به اهمیت این سخنان پی می‌برم که:
«رمان خوب در درجۀ اول به هر فرد نمایی از تجربه‌های مختلف در زندگی نشان می‌دهد و در درجۀ دوم برای هر داستان‌نویس بهترین کلاس درس و بهترین معلم ممکن است.
وقتی خوراک مغزمان آثار مبتذل و بی‌مایه باشد آن‌وقت انتظار نوشتن کارهایی تازه و بدیع آرزو باقی می‌ماند.»*

*شاهین کلانتری

 

افسانه امام‌جمعه   ۴۰۳/۷/۲۸

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط