پاکسازی
خدایا متاسفم از اینکه گاهی بندهای میشوم سرکش و یاغی
گاهی بندهای میشوم پرآشوب و پراضطراب.
گاهی آنی میشوم که در درونم غوغای وسوسههای غریب برمیخیزد.
و گاه آنی میشوم که طغیان درونم را از سر ناسپاسی دامن میزنم.
گاه اشک حسرت بر دیده میآورم
و گاه اشک ماتم و اندوه، بی آنکه به داشتههایم بیندیشم.
خدایا متاسفم که نیرنگهای زمانه فریبم میدهد و خطاکار میشوم.
و افسوس که زنگارهای دل را نمیزدایم و سفره آلودگی و پلشتی دل را با خردههای بیجا رنگین میکنم.
خدایا تاسفم از جایی است که لحظههای خشم، گوش روحم را میآزارد و نقطههای کور ذهنم،راهزنان شناخت حقیقت زندگیام میشوند، و غم با تسخیر وجودم، شیطان شک را بزرگ میکند.
من را ببخش که دوست داشتن خود و تو را گم کردهام و اسیر سرگشتگی شدهام و غافلم که آرامش، شادی، شوق و شکوفایی، با وجود چون تویی در درونم ریشه دارد و فقط اندکی تامل صبورانه و سکوت عاشقانه لازم است تا به تو برسم.
من را ببخش و جسمم را از اسارت ادعاهای پوچ رهانیده و روحم را از غنای آرامش و پاکی سیراب گردان.
دوستت دارم ای نور پنهان و حاضر بیرون و درون، ای باور زلال وجود، ای ذات زندگی.
سپاسگزارم بابت عظمت خودم و هستی و دریای بیکران نعماتت.
افسانه امامجمعه ۴۰۲/۲/۲۲
آخرین نظرات: