دروغگویی
از دروغگوییهای دختر چهار سالهام خسته بودم. هر کاری میکردم که دروغ نگوید فایدهای نداشت.حرفهای دروغش فقط منحصر بود به وقتی که کار خطایی میکرد، اما داستانهای عجیب و غریبش نه. از صبح تا شب داستانهایی که نمیدانم چگونه قادر به ساختنش بود را ماهرانه البته با کمی اشتباه در زمان و مکان تعریف میکرد. از این همه خیالپردازی او میترسیدم. دوست نداشتم از اینکه به داستانهایش گوش میدهم خیال بَرش دارد که میتواند همیشه برایم دروغبافی کند.
با اینکه دوست نداشتم مسائل خانوادگیام را جایی بیان کنم اما از سر درماندگی و جهت مشورت اولین گام را برای حل مشکلم برداشتم. مشاور مدرسه که دکترای روانشناسی داشت و بسیار مجرب و در عین حال دلسوز بود را انتخاب کردم و ماجرا را برایش گفتم. خوب گوش کرد و بعد از اینکه دلداریم داد گفت: نگرانیات بیمورد است. برای کودکان در این سن مرز بین واقعیت و خیال مبهم است. وقتی خطایی انجام میدهد با دروغگویی فقط خود را قانع میکند که هیچ نقشی در انجام آن خطا نداشته است. در حقیقت نوعی آرزو برای اینکه کاش آن اتفاق بد نیفتاده بود. او گاهی با دروغگوییاش فکر میکند آنچه در ذهن میسازد حقیقت محض است. این کار او رویاپردازیست. کاری که خیلی از بزرگترها هم انجامش میدهند اما به آن تسلط دارند ولی بچهها آن را باور میکنند. خیالپردازیهای کودکان معمولا” بیضررند و بخشی از روند رشد طبیعی آنهاست. سختگیر نباش و از حرفهای ساختگیاش لذت ببر. همانطور که او از داستانهای تخیلی که برایش میخوانی لذت میبرد. گاهی کودک با دروغ از بزرگترهایش پاسخ میگیرد و توجه او را جلب میکند. در زمانی که دروغ میگوید بهجای آنکه متهمش کنی، با او همدلی کن. درک دروغ گفتن او یعنی گردن نگرفتن خطایش، آسان است. بهجای ایجاد ترس یا استیصال در برابر او با ملایمت به خطای او اشاره کن و او را تحسین کن که با اعترافش هم دوستش داری تا نتیجه بهتری بگیری.
حالا کمی خیالم آسوده بود و برای خرید کتاب “چرا کودکان دروغ میگویند، چگونه والدین میتوانند صداقت را تشویق کنند” از پل آکمن که به من معرفی کرده بود راهی شدم.
یادداشتهای یک معلم ۴۰۲/۲/۲۶
نگارش ۴۰۳/۴/۲۷
آخرین نظرات: