پیوند
پیوند اسم پیوند را که میشنویم در وهله اول شاید بهیاد پیوند زناشویی میافتیم و یا پیوند رفاقت و برادری. اگرکمی هم بخواهیم علمی
پیوند اسم پیوند را که میشنویم در وهله اول شاید بهیاد پیوند زناشویی میافتیم و یا پیوند رفاقت و برادری. اگرکمی هم بخواهیم علمی
بیعدالتی مترسک کلاهبهسر با دستانی از هم بازشده، سالهاست که مصلوبوار نگهبانی میدهد. پرندهها دیگر با او رفیق قدیمیاند و از او واهمه ندارند. مترسک
خیاط سریدن قیچی بر روی پارچه دلش را شکست. بندبند وجودش را پاره کرد. رنگش پرید. سفیدِسفید شد. حرکت نخ و سوزن بر تاروپودش جسمش
طلب در خاک آفتاب سوختهی انتظار از صداقت اندیشهات و صفای فطرتت شوریدگیام سیراب شد میخواهم در زلال و سادگی آب باورهایم را غسل دهم
قهرمان شکست مقالهای از شاهرخ مسکوب در کلاس آقای کلانتری ارائه شد که وقتی خواندم به جملهای از ایشان رسیدم که گفته بود: ما
فروغ بهترین دوست دوران کودکیام، از سنین ۸ تا ۱۱ سالگی، فروغ بود.دختری سبزهرو و نمکی. با موهایی اندکی فر که معمولا”کوتاه بود. چشمانی سیاه
پندارها مگر میشود دلتنگ بود و نَگریست مگر میشود دوست داشت و نخواست مگر میشود ثابت قدم بود و نایستاد مگر میشود سالک بود و
تنبیه ابدی دستی نامرئی مرا از نردبان پائین کشید. من بر روی زمین افتادم. نردبان هم با صدای وحشتناکی بر روی من افتاد و من
شبهای خوابگاه دلتنگی دوری از خانواده در زمان دانشجویی را، تنها و تنها جمع دوستان بخصوص دورهمیهای خوابگاه از بین میبرد. شبنشینیهای دوستانه خوابگاه که
کفش صورتی چه روزهای خوبی بودند آن روزها. خواهرم از مریضی سختی رنج میبرد. اما تهیه و تدارک مراسم عروسی پسرش او را به وجد
از زندگی برگههای زیادی ورق خورده است. شاید از نیمه هم خیلی بیشتر گذشته است. کتاب زندگیام را میگویم. شاید کتاب قابل تامل و جذابی
از درد دردها یکییکی خودنمایی میکنند. عارضه سن را نمیتوان نادیده گرفت. دستِ پادردم را میگیرم و راه میروم. پماد مسکن را برای آرتروز گردنم