نامه(به خواهر عزیزم)
به خواهر عزیزم به تو نازنینی که دیگر ندارمت. به تو خواهری که همواره ناجی قلبمان بودی. به تو که بودنت امنیتی عمیق بود
به خواهر عزیزم به تو نازنینی که دیگر ندارمت. به تو خواهری که همواره ناجی قلبمان بودی. به تو که بودنت امنیتی عمیق بود
محلی جدید برای نوشتن امروز برای اولین بار برای نوشتن به آشپزخانه پناه آوردم. مقر حکومتیام. همیشه فکر میکردم نوشتن در اینجا مرا سر به
صدای پای زمستان بندهای انگورِ بسته شده به در و دیوار اتاق زیر شیروانی خانه مادربزرگ چشمک میزنند. همهشان آماده و حاضر برای اینکه از
کوچه گلدان کنار حوض حیاط خالی است. از گلهای چارقدت گلی میچینم و در گلدان میکارم. تا هقهق برگها بیفتد. تا خاطرت همیشه برایم قصه
یک توصیف به بالای تپه میرسد. به نفس خستهاش اجازه استراحت میدهد. مینشیند و زانوانش را در آغوش میگیرد و به چشمانداز روبرو نگاه
چه زود دیر میشود تنم بوی نا گرفته و مفاصلم صدای لولای زنگزدهای میدهد که در انتظار روغنی برای نرمشدن است. چهرهام درحال تکیده شدن
من و آقای یوستین گردر فلسفه علمیست که در مورد مسائل هستی صحبت میکند. این علم بیدارکننده ذهن فرد و شکلدهنده نظام فکری اوست.