کاریکلماتورهای من
֍ به سراغ کودک درونم رفتم، خودش را به خواب زده بود.
֍ دستم به دامان خدا نمیرسد، کاش قدم بلندتر بود.
֍پیرمرد سمعکش را در آورد تا صدای کر کننده گذر زمان را نشنود.
֍ از قایم باشک بازی ذهن خیالاتیام خسته شدهام، باید زودتر سُکسُک کنم.
֍دستهایم نمک ندارد میخواهم از شوری چشم همسایه برایشان وام بگیرم.
֍نمیدانم چرا سیمهای لخت کنار دیوار از خودشان خجالت نمیکشند.
֍میخواهم به ریش دنیا بخندم، اما او سبیل کلفتتر از این حرفهاست.
֍بهنظرتان فیش حقوقی مترسکها را افزایش دادهاند؟ آخر مغزهای توخالی اینروزها زیاد طرفدار دارند.
֍کدخدا مجبور شد برای خرید خانه خدایش را بفروشد.
֍چشمانش هیز نبود، هیزم بود، تنم را سوزاند.
֍جیبم همیشه مانند کویر خشک است.
֍چوپان دیگر نی نمیزند، صدای آهنگهای موبایل گوسفندان را بیشتر به هیجان میآورد.
֍لبخند موذیانه و مضحک موشهای کنار جوی، تنم را لرزاند.
֍مداد را که تراشیدم، جیغش درآمد، بنظرم گفت: یواشتر
֍صدای قلقل سماور گوشه اتاق مادربزرگ سبب دم کشیدن خاطراتم شد.
֍عموزنجیرباف بازیهای کودکیام دیگر زنجیر نمیبافد چون آهن گران است، او اینک زباله جمع میکند.
֍ از پشت خندههایش صدای گریهای به گوش میرسید.
֍مانکن هر صبح برهنگی را به تن میکند و به دنبال کار میرود.
֍من برای دیدن فیلمهای جدید به خیابانهای شلوغ میروم نه به سینما.
֍ به کوچه تنگ که رسیدم یاد دلم افتادم.
֍بهترین داروی لاغری برای من دیدن سوسک است.
֍چه خوب میشد برای خانهتکانی عید، همه با هم زمین را میشستیم و روی بند پهن میکردیم.
֍ اگر فرشها دل داشتند به قالیچه حضرت سلیمان حسودی میکردند.
֍ چه خوب که کره زمین پا ندارد وگرنه فرار را بر قرار ترجیح میداد.
֍ صدایش هم دستان نوازشگری داشت.
֍ اگر کفشها بو را احساس میکردند ، ماسک نایاب میشد.
֍ چرا بهشت هیچ کجا شعبه ندارد؟
֍ انسانهای نخستین که با برگ خود را میپوشاندند پاییز چه میکردند؟
֍بیپرده سخن گفتن برایش سخت بود، برای همین رفت پشت پرده.
֍نمیدانم چرا اسمش آزادراه بود، مرا بخاطر نبستن کمربند ایمنی و سرعت بالا جریمه کردند.
֍ مدام غش میکرد، آخه آدم بی غل و غشی بود.
֍صورت کسر تمیز بود ولی مخرجش بو میداد.
֍ آدم سختگیر همیشه دنبال گیره است.
֍ایکاش یخ زبان داشت تا از او میپرسیدم در بهشت چه خبر بود؟
֍کودک درونم خواب است، کرم درونم وول میخورد، ولی سگ درونم گاز میگیرد.
֍ از دشمنی پیاز با چشمانم نگرانم.
֍ به نظرتان مانکنها شبها با همان لباس مهمانی میخوابند؟
֍کوکب خانم اگر زن باسلیقهای بود از آب کره میگرفت. از دوغ کره گرفتن که راحته.
֍ مادرم برایم شوربا پخته بود اما اصلا” شورنبود.
֍همیشه دلشوره داشت، اما نمیدانم چرا برای سرش شامپوی ضد شوره میخرید؟
֍ به نظرتان حکیم نظامی پزشک بود یا ارتشی؟
֍ پاهایش را در دل کفش کرد و تا سر کوچه دوید.
֍اسمش شیرین بود ولی اخلاقش بسیار تند بود.
֍ از کورمال کورمال راه رفتن مال زیادی اندوخته بود.
֍میگفت هوا گرگ و میش است، اما من نه گرگی دیدم نه میشی.
֍ آخرش هم مادرم یاهست را یاد نگرفت. او هنوز هم به آن یبوست میگوید.
֍قوها همه چیز را به شرط چاقو میخرند.
֍ به نظرم سرخ همان سفید شرمگین است.
֍سیمین به اندازه سی مین قابلیت انفجار را داشت.
֍ مدرکش جانورشناسی بود، اما نمیدانم چرا کارمند سازمان ثبت احوال بود.
֍گفت: در شیکاگو زندگی میکنم. جای خوبی است. نفهمیدم خوب بودنش به دلیل
شیک بودنش است یا به دلیل گو بودنش !!!
֍نوشتن را دوست دارم چون با نوش آن تنم سیراب میشود.
֍ مرد به پسر گفت: به دعواهای ما دامن نزن. اما پسرک دامنی نداشت.
֍شیلنگ به راحتی روی زمین میخزید، پس کجایش لنگ بود؟
֍به نظر من خراز و کفاش با هم دشمناند. چول راز یکی را آن دیگری فاش میکند.
֍خواب از سر مادرم پرید و در چشمان من لانه کرد.
֍چای قندپهلو سرد شد، سینهپهلو کرد.
֍به گذشتهام نگاه کردم حالام بهم خورد.
֍دلم که به حالش سوخت دود از سرم بلند شد.
֍جمجمه گردو را که شکست مغزش متلاشی شد.
به اشتراک بگذارید
آخرین نظرات: