واقعیت یا نقاشی
در چشم چشم دو ابرو کشیدنهایمان برای کودکان فقط میتوانستیم جای دماغ و دهن را مشخص کنیم و با دو چوب کشیدن جای گردن وسپس گردی تن را نشان دهیم. اما هیچگاه به فکر این نبودیم که برای کودکانمان جای مغز و جایگاه تفکر انسانی را پررنگ کنیم.
ما فقط انسانی را نقاشی میکردیم که چشم و گوش و دست و پا دارد اما این انسان میتواند عقل و شعور و احساس نداشته باشد و در یک ناآگاهی کامل به سر بَرد.
به جای اینکه ذهن برهنه و عریان کودک و حریم پاک و منزه روحش را که تشنهی کمال است با آموختن تفکر نقادانه و اندیشهای ژرف به لحظات ناب زندگی صیقل دهیم، او را میهمان سرگرمیهای ظاهری و پوچ کرده و با پیشرفت تکنولوژی هم با عادت آنها به بازی کامپیوتری و سوق دادن آنها به دنیای مجازی به رسوب افکارشان در مردابی گندیده کمک میکنیم.
به جای پرورش نوآوری و نوخاستگی در وجود او، او را اسیر پراکندگی و پریشانحالی میکنیم و شورِ شعور او را به سمت زوال ذهن و فنای فکر ناب رهنمون میشویم.
به جای اینکه در سرگرمیهایشان آموزشی صحیح به آنها دهیم سعی میکنیم با آموزشهای واهی سرگرمشان کنیم.
با رسم آن آدمک خیالی معنای انسان را به او میفهمانیم اما معنای انسانیت را نه.
ما کفشی را به پایشان میکنیم تا کمکم با گذر زمان جا بازکند، غافل از آنکه باید شوق لذت از زمان حال با قدمهایی آسوده را به آنها بچشانیم.
دوشنبه ۴۰۲/۲/۱۸
آخرین نظرات: