قهرمان شکست
مقالهای از شاهرخ مسکوب در کلاس آقای کلانتری ارائه شد که وقتی خواندم به جملهای از ایشان رسیدم که گفته بود: ما قهرمان شکستیم.
این جمله مرا به فکر فرو برد. بهراستی که جامعهایی قهرمان زده هستیم. ما از کودکی با قهرمانسازی و قهرمانپروری بزرگ میشویم. حتی در قصهها و افسانههای ایرانی آن را فراوان میبینیم. اما در مسیر رشدمان یاد گرفتهایم که فقط جلوی پایمان را ببینیم. نیاموختهایم که زندگی را در یک قاب بزرگتر ببینیم تا متوجه اوج و فرودهایمان بشویم که بخشی از سفر قهرمان شدن ماست. وقتی با شکستی مواجه میشویم با جمله”خوب این کار نشد یک کار دیگر”آراممان میکنند و از این شاخه به آن شاخه پریدن را خوب یادمان میدهند.
بدینگونه تمرکز بر روی یک هدف از ما سلب میشود و جهت را گم میکنیم. وقتی گامهایمان ادامهدار و مستمر نباشد محکوم به نرسیدن به هدف و شکستیم.
ناپلئون هیل در کتاب بیندیشید تا ثروتمند شوید میگوید: هر شکست، هرحادثه تلخ و هر اندوه و مصیبتی در دل خود محاسن و معایبی را پنهان کرده که از دردها و رنجهای ناشی از آن شکست بزرگتر است. مگر نه اینکه در هنگامه شکست باید بیراههها را شناخت؛ اما ما همیشه در بیراههها ماندهایم و اشتیاق تلاشی دوباره را از دست دادهایم. ژست قهرمان بودن در زمانی که اوضاع بر وفق مراد است راحت است. شاید آنقدر در محیطی محافظتکننده بودهایم که از تجربه موقعیتهای چالشبرانگیز حذر کردهایم و یاد نگرفتهایم که شکست تابلوی راهنما در مسیر موفقیت است.
آنچه یک قهرمان را اسطوره میکند قدرت نیست بلکه اراده است. و ما چه مظلومانه پی
میبریم که گاه در مسیرمان هیچ ارادهای از خود نداریم و باید تابع شرایط باشیم و
آنجاست که قهرمانِ شکست میشویم.ِ
افسانه امامجمعه ۴۰۲/۳/۲۹
آخرین نظرات: