گلایه
آسمان مگر گوشهایت کر است و صدای ناله روزگار را نمیشنوی؟
آسمان مگر چشمانت کور است و بیعدالتیها و نامردمیها را نمیبینی؟
آسمان مگر بینیات گرفته که بوی سوختن دل دردمندان را حس نمیکنی؟
آسمان مگر زبانت بریده تا طعم تلخ رنج و حقارتِدرگلو افتاده مردم را بچشی؟
آسمان مگر پوستت خراشیده شده که نمیتوانی خشونت و بیقوارگی فریبها را لمس کنی؟
آسمان مگر دل نداری تا با بوسههای بارانیات کهنهزخم زمین را بشورانی؟
آسمان مگر مهر و ماهت چراغ راه نیستند؟
پس چرا باید اینهمه چشمانتظار معجزاتت باشیم؟
آخر انسانها همیشه چشمشان به سوی توست. آن بالا.
آنجاست که خدا را میبینند.
آیا تاکنون دستی را دیدهای که به سمت زمین دعا کند؟
دستها برای دعا بالا میرود، بسوی تو. بسوی آسمان بخشنده زیبا.
آسمان زمینیان را دریاب تا حسرت پرواز بر دل پریشانشان نماند.
مردمان حالشان خوب نیست. بغض غمباد گرفتهشان در حال ترکیدن است.
آسمان خود را پنهان نکن.
افسانه امامجمعه ۴۰۲/۵/۱۵
آخرین نظرات: