عشق و کتابها
در حال مرتب کردن کتابهای کتابخانهام بودم که فکری ذهنم را به خود مشغول کرد. بیشتر رمانهایی که خوانده بودم همه ردپایی از عشق را در خود نگه داشته بودند.
از دیار کهن اسطورهها گرفته تا دنیای مدرن امروزی داستانها بافته شده تا این ودیعه الهی را به تصویر بکشاند.
کتابها را ورق میزنم. مهلت خوبی برای نگاهی اجمالی بر هر کدام است.
از افسانه خسرو و شیرین نظامی گرفته که قصه عشق نافرجام فرهاد را در دل دارد و قصه، پایان شیرینی ندارد. فرهاد خسته از کندن اجباری و بینتیجه کوه باید از آن شیرینرخ، دل بکند و قصر شیرینش را برای دختر مست افکارش وانهد و تسلیم مرگ شود. تا داستان لیلی و مجنونی که جوهره ناب و لایزال عشق در پوشش یک دلباختگی و شیدایی، قیسِ قصه را مجنون میکند و به طواف روزانه حریم کوهنجد روان میسازد تا دختر آشوبهایش را به نظاره بنشیند.
یکی از معروفترینها اتللو است که از وسعت عشقش به معشوق به کوری میرسد و دزدمونایش را تنها به واسطه گم کردن دستمالش میکُشد تا زین پس او را راحت دوست بدارد و آنگاه که هوشیار میشود خاکستر پریشانی و پشیمانی بر زلفانش میپاشد. یادی از عشق پاک و پر صداقت دزیره به ناپلئون دلها را میسوزاند. یا عاشقپیشگی مادام بواری که بیحوصلگیهایش از فقر و تصورات رویاییش او را به این راه میکشاند.
از عشق فلورنتینو و فرمینا در سالهای وبا نمیتوان گذشت که آمیزهای از لطافت و خشونت را به تو تزریق میکند.
آنا کارنینا، دکتر ژیواگو و یا رتباتلر در عشقهای بر باد رفتهای رمانها را پر کردهاند.
آنجا که زلیخا در عشقی محال، رسوایی بهبار میآورد و گناهش این است که او عشق پسِپستویی نمیخواهد، عشقی عیان و فاش را میپسندد و گناه یوسف بیگناهیش است و تعبیر خواب یوسف و تعبیر عشق زلیخا یک واقعیت را میآفریند. وامق و عذرای عنصری نشان میدهد که عشق، یاحقیقتی پرچالش و یا حکایتی کورکورانه است و پهنه تفکر انسان از حملات بیامان خوب و گاه خشونت آمیز آن مصون نمیماند.
شاید بعضی از ما رومئو و ژولیتوار در پی آهوی عشق آواره نشدیم و بیژن و منیژهگونه قلبهایمان در تمنای هم نبوده و بعد از ازدواج، بهخیل دلباختگان پیوستیم اما باید دانست عشق نه آن معجونیست که ابتدا شیرین و کِشنده است و در نهایت به تلخی و کُشندگی میرسد، که عشق آگاهی آدمیست در فراز و فرودی پیوسته. راز بیپایانی که انسان را به تکامل میرساند.
افسانه امامجمعه ۴۰۲/۷/۱۰
آخرین نظرات: