خانه » داستانک » خیانت
خیانت نخ به درون سوزن چرخخیاطی خزید. از بالا و پایین رفتن سوزن سرش گیج رفت.
دل و رودهاش پیچ خورد،گره کوری بالا آورد و سوزن شکست. نخ خندهای کرد و گفت: حالا دیگر با عصا هم نمیتواند راه برود.
افسانه امامجمعه ۴۰۲/۱۰/۲۹
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه *
نام *
ایمیل *
وب سایت
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
آخرین نظرات: