یک نامه آموزنده
♦به پسرم بیاموزید که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست.
♦میدانم که وقت میگیرد، اما به او بیاموزید که اگر با کار و زحمت خویش یک دلار به دست بیاورد ارزش آن بسیار بیشتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد.
♦به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
♦به او تاثیر مهم کتاب و شگفتیهای آن در زندگی را بفهمانید.
♦به او بیاموزید که از شکست پند بگیرد و از پیروزشدن لذت ببرد. اما او را از حسادت برحذر دارید.
♦به او بگویید به عقاید و باورهای درستش ایمان داشته باشد، حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.
♦به پسرم بیاموزید که به آدمهای منفیباف و عیبجو اعتنا نکند.
همه اینها از متن نامهی ابراهام لینکلن به آموزگار فرزندش بود که آن را از مجلهای که روی میز اتاق انتظار پزشک برداشته بودم خواندم. این درخواستها مرا به فکر فرو برد. آیا به عنوان یک معلم تاکنون این دغدغهها را برای دانشآموزانم داشتهام؟ آیا تدریس درسم برایم مهمتر بوده یا آموزش مسائل اخلاقی و اجتماعی؟ آیا به هر دوی اینها به یک اندازه نگاه کردهام؟ به نظرم باید این توصیههای آقای لینکلن دغدغه همه خانوادهها باشد. باید از این پس بیشتر بر روی این موارد وقت بگذارم.
من به عنوان یک معلم مسئولم که از این پس، بخشی از کلاسم را حتی اگر بسیار کوتاه به بحث و تبادل نظر پیرامون مسائل اخلاقی، احساسی و ارتباطات شخصی بپردازم.
(یادداشت یک معلم ۹۹/۸/۱۷)
افسانه امامجمعه ۴۰۳/۱/۳۱
آخرین نظرات: