تو خود را خواهی یافت
تو خود را خواهی یافت تو صد سال تنهایی خود را که غرقش بودی دور خواهیریخت وگرنه دردتر از درد خواهیشد. تو از حصار
تو خود را خواهی یافت تو صد سال تنهایی خود را که غرقش بودی دور خواهیریخت وگرنه دردتر از درد خواهیشد. تو از حصار
پشت پیراهن نور دستهای کج و جیبهای عمیق پریشانمان خواهد کرد. گلوهای گشاد و شکمهای سیریناپذیر عاصیمان خواهد کرد. چشمهای ناپاک و تعرضهای فاقد
تجربه زیرِزمینی برای انجام کاری اداری از خانه بیرون زدم. بهترین انتخاب برای رسیدن به مقصدم میدان هفتِتیر، متروست. ارابههای آهنینی که آدمهای زیادی
عشق و کتابها در حال مرتب کردن کتابهای کتابخانهام بودم که فکری ذهنم را به خود مشغول کرد. بیشتر رمانهایی که خوانده بودم همه
نام و نان جایی خواندم نام و نامخانوادگی برای هر فرد مهم است. آیا نان و نانخانوادگی اساسیتر نیست؟ اگر نام و نامخانوادگی حذف
دل من یه روز به دریا زد و رفت دل من هم یک روز، آنجا که صدای تمام شدن روشنی را میشنید و از
زندگی و کتابها زندگی سفریست اکتشافی. لحظاتی از آن در قلهها سپری میشود و لحظاتی در قعر درههای ناامیدی. در خلال این زندگی من
گفتن یا نگفتن گوش سپردن به سکوت هر کجا باشی راهی است برای حضور پیدا کردن. سکوت، سکون را در تو پدید میآورد. تنها
پیوند اسم پیوند را که میشنویم در وهله اول شاید بهیاد پیوند زناشویی میافتیم و یا پیوند رفاقت و برادری. اگرکمی هم بخواهیم علمی
قهرمان شکست مقالهای از شاهرخ مسکوب در کلاس آقای کلانتری ارائه شد که وقتی خواندم به جملهای از ایشان رسیدم که گفته بود: ما
واقعیت یا نقاشی در چشم چشم دو ابرو کشیدنهایمان برای کودکان فقط میتوانستیم جای دماغ و دهن را مشخص کنیم و با دو چوب
پذیرش در قسمتی از کتاب “نیروی حال اثر اکهارت توله” به منفیگرایی انسانها بسیار زیبا اشاره شده است. او میگوید: منفیگرایی کاملا” غیر طبیعی