خاطره(۴)

شب‌های خوابگاه
دلتنگی دوری از خانواده در زمان دانشجویی را، تنها و تنها جمع دوستان بخصوص دورهمی‌های خوابگاه از بین می‌برد.
شب‌نشینی‌های دوستانه خوابگاه که هر شب در اتاق یک گروه برپا می‌شد چه لذتبخش بود.
اتاق چهار نفره ما معمولا” پاتوق بود. من و مریم و شهین و شهلا دوستان خوبی بودیم.
پذیرای همیشگی سایر دوستان بودیم. حضور شهلای پرشور و سرزنده از دیار بندرانزلی با صدای گرمش همه را به اتاقمان می‌کشید. شهلا نه تنها صدای خوبی داشت که مقلد خوبی هم بود.
صدای همه خوانندگان را به خوبی اجرا می‌کرد. بچه‌ها که می‌آمدند شوی او شروع می‌شد.
قاشقی به جای میکروفن به دست می‌گرفت، چشمانش را تنگ می‌کرد وبا خواندن آهنگ
سوسن شروع می‌کرد. این آهنگ را همه دوست داشتند:
بستی تو تا بار سفر از خونه ما
خاموش و سرده بی تو این کاشونه ما

رفتی سفر ای بی خبر از ماتم دل     جای تو غم شد همدم و هم‌خونه‌ی ما
هرجا میرم یادت همیشه هرگز ازم جدا نمیشه….
او می‌خواند و ما هم با او همخوانی می‌کردیم.
بعد به سراغ هایده می‌رفت و می‌خواند:
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول تو غایب زمیانه
در میکده غافل در مدرسه عاقل در صومعه عابد……
بعد به سراغ عباس قادری و جواد یساری و حمیرا می‌رفت.
و چقدر قشنگ حس همان خواننده را می‌گرفت.
چه شبهای دوست داشتنی بود، چه خوب همه‌شان به خاطرم مانده.یادش بخیر.

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط