از خیش تا خویش

 

از خیش تا خویش

زندگی پرتویی از یک خلسه‌ی عمیق است.
اساس فراز و فرودهای زندگی، اثاث‌های زشت و زیبایی نیست که ستاندیم. رسیدن به فراغی است که همواره در فراقش بودیم.
مگر اینکه هدف‌مان از زندگی، فقط ضیافت‌های ظاهری باشد نه ضیافت به اوج رسیدن.
برای سدهای پیش پایمان، صدها راه یافتیم تا منشوری برای انسانیت بنگاریم و به نقطه‌ی تن آدمی شریف است به جان آدمیت برسیم؛ اما گاه لباس‌های زیبا را نشان آدمیت دانسته و بی‌آنکه قدر موهبت‌های زندگی را بدانیم با غدر به یکدیگر تاختیم، شاید در پله‌ای بالاتر بایستیم.
زندگی پرتویی از یک خلسه‌ی عمیق است.
وقتی بود و نبودهای عزیزان، پیش چشممان یکی بود و اوقات الیمی را با دانشی به ظاهر علیم برای خود پسندیدیم. از یاد بردیم که می‌توان ساده زیست و از شادی‌های کوچک لذت برد. باور نداشتیم گاهی یک لبخند هم خوشبختی می‌آورد.
به جای پناهیدن به نوای آرام و قریبی که در تن و جان‌مان انعکاس دارد به خواندن حدیث بیچارگی با چاشنی غریبی دلخوش بودیم.
زندگی پرتویی از یک خلسه‌ی عمیق است.
باید می‌فهمیدیم که غم‌ها آنقدر خسته‌اند که با کمترین بی‌توجهی از پای در می‌آیند و همه چیز را با آسودگی به خدایی می‌سپردیم که از قبل مراقب فرداهایمان است و ما باید اکنون‌مان را دریابیم. قالب‌هایمان می‌تواند هم جای زخم باشد هم مرهم. می‌توانستیم همراه با عشق با غالب شدن بر ناسورهای کهنه، نیشترها را ذوب کنیم.
زندگی پرتویی از یک خلسه‌ی عمیق است.
نباید منتظر سیلی زمانه ماند. کاش نوبت سوختن ما به جهنم نرسد. جهنم آن جایی‌ست که منزلت با هم بودن را پاس ندانیم. توبه‌های‌مان را شکسته و در افسوس‌هایمان غرق شویم. باید جهنم انتظار را کنار بگذاریم و با سرکشیدن جرعه‌ای محبت به انتظار ِجهنم ،پایان دهیم. گِل وجودمان را پُر از گُل رازقی کنیم و پَر و بال خطاهای ابلهانه را کوتاه کنیم.
زندگی انعکاس ما به خودمان است.
زندگی انعکاس صدای سکوت آینه است.
با انسانیت هم به بهشت خواهیم رسید.
مگر سردتر از جهنم هم جایی هست؟

افسانه امام‌جمعه ۴۰۲/۱۱/۲۸

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط