نامه از زبان کاغذ

 

غُرنامه‌ای از زبان یک کاغذ

دختر جان سلام

گویا حالت خوش نیست. تا کی می‌خواهی بنویسی و خط بزنی. آیا از خط‌خطی کردن خسته نمی‌شوی؟ اگر واقعاً چیزی برای نوشتن نداری چرا مرا بیخود سیاه می‌کنی؟
همه دغدغه‌هایت را که بر سرم آوار می‌کنی تازه به یاد این می‌افتی که چرا این خزعبلات را نوشته‌ای و شروع به خط زدن می‌کنی. مبادا که من دست کسی بیفتم و اراجیف تو را بخواند. وقتی دست تمنایت را به سمت قلم می‌بری، دلهره‌ای در تنم می‌لولد که باز می‌خواهی سفت و سخت به جانم بیفتی و تن خام مرا با انبوهی از دلتنگی‌ها و گله‌مندی‌هایت برشته کنی و یا بسوزانی.
من زیر این حجم از آشوب و آشفتگی به تکاپو می‌افتم، آن‌گاه من و قلم دست به دست می‌دهیم تا تو خود را سبک کنی.
تو مرا باید سجاده‌ای از مهربانی کنی و قلم هم مُهری از مهر و عاطفه برایت باشد تا ترس تو از عظمت نوشتن در پهنای احساسات بریزد.
تو باید بنویسی، اما نه با پریشانی و پشیمانی از نوشتن. بر رکاب افکارت به سفر ادامه بده و همه را بنویس. از خطاهای ابلهانه‌ات گرفته تا پیروزمندی‌های آگاهانه‌ات. تو با نوشتن دلهره‌هایت را به آرامش شیار می‌زنی، چرا که نوشتن یعنی دزدیدن همه آرامش‌ها و آسودگی‌های خیال از چنگال نابودی.
دوست خوبم:
کلمات برای تو می‌رقصند وقتی تو خود را به آنها بسپاری، چرا که آنها تعهدی دیرین با من و با قلم دارند
نترس و بنویس.

کسی که نوشته‌های تو برایش مهم است- کاغذ
۴۰۳/۳/۲۴

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط